سفرنامه گیلان تاآن سوی اردبیل
 
مردی از شولم A MAN OF SHOULAM
مطالب هنری ،ورزشی، خاطرات شخصی و متنوع ANYTHING
 
 

سفرنامه گیلان تا آن سوی اردبیل

 

در تاریخ بیست و چهارم خرداد1394 ساعت یازده به طرف رضوانشهرو هشتپر و آستارا راه افتادیم.هوا گرم و شرجی بود.درساعت چهارده به استارا رسیدیم و در پارکینک بازار ماشین را پارک وداخل بازار قدیمی آستارا شدیم .در این بازار همه رقم اجناس وجود دارد .یک بلوزبه مبلغ بیست و پنج هزارتومان خریدم.ساعت چهار و نیم به طرف اردبیل راه افتادیم. پس از رد کرده گردنه های زیبای حیران در یک میحط زیبا که بادخنک و نسبتا سردی می وزید توقف نمودیم وناهارمان را صرف کردیم .چشم انداز زیبایی بود.

بعد از صرف ناهار(که خیلی دیر خوردیم) به طرف اردبیل راه افتادیم ساعت حدود هیجده به اردبیل رسیدیم کمی در شهر گشتیم مقداری تنقلات خریدیم و به سمت سرعین راه افتادیم. در ساعت نوزده به شهر سرعین رسیدیم بهزیستی سرعین را پیدا نمودیم و توسط مسول اقامتگاه جناب آقای ذاکر به سوییت خودمون راهنمایی شدیم.سوییت شیک وتمیز بود و امکانات رفاهی را داشت.

 پس از مقداری استراحت و هنگامی که هوا تاریک شد به قصد بازار راه افتادیم هوا بسیار سرد بود بنابر این برگشتم و لباس گرم تنم کردم .تا ساعت دوازده شب در بازار سرعین و در ان هوای بسیار خنک و سرد پرسه زدیم.شام را به یک رستوران سنتی رفتیم و سفارش دیزی و کباب ترک و کباب و آش دوغ دادیم. خیلی چسبید و خستگی از تنمان دررفت.

به خوابگاهمان برگشتیم و خوابیدیم .صبح روز بیست و پنجم به قصد گشت و گذار در اطراف سرعین زدیم بیرون. جاده ای که در آن پیش می رفتیم جاده ای آسفالته بود اطراف جاده پوشش گیاهان بیابانی داشت و نسبتا سبز بود ده کیلومتر که پیش رفتیم به روستایی رسیدیم .جاده از ابتدای همان روستا تبدیل به یک جاده باریکه چهار متری سنگلاخ وپر از دست انداز که سنگهای تیزی داخل و اطراف جاده پراکنده بود ، می شد.اطراف جاده باریکه خانه های روستایی به چشم می خورد که در گوش و کنارشان مدفوع گوسفندان را خشک کرده و به صورت تلی روی هم انباشته بودند در طول راه وسط روستا چوپانان گوسفندانشان را حرکت می دادند و فضا پر از بوی گوسفند بود .درو دیوار خانه ها حکایت از محرومیت منطقه می کرد. اهل محل بسیاریشان با لباسهایی کهنه و خاک آلود و چهره هایی سوخته از آفتاب و سیلی بوران، دیده می شدند که دل آدم از دیدن این محرومیتها  به دردمی آمد.جاده افتضاح بود و پیش رفتن با احتیاط و آرامی صورت می گرفت  آخرین خانه آبادی را داشتیم رد میکردیم که کودکی سه چهارساله که دم در خانه اش ایستاده بود تا ماشین مارا دید تکه سنگی را برداشت و پرت کرد به طرف ما که خدا به ما رحم کرد که سنگ پرتاب شده معلوم نشد جا فرودآمد و به ما و ماشینمان برخورد نکرد . اندکی از این خانه جلوتر نرفته بودیم که نو جوان چوپانی با تهدید در حالی که چوب دستی اش را محکم در دست گرفته بود مارا نگاه می کرد و دیدیم که از سمت راست ما هم مرد میانسال چوپانی که او هم چوب دستی کلفتی در دست داشت به طرف جاده می امد.کمبودآموزشهای فرهنگی و محرومیت   چهره عبوسی از مردم روستا ساخته بود که به ما به چشم یه عده آدم که از سر سیری دارند می گردند نگاه می کردندالبته بسیاری دیگر هم نسبت به حضور ما بی تفاوت وسرشان به کار خوشان بود.

خلاصه از روستا که زدیم بیرون نفس راحتی کشیدیم. جاده همچنان وحشتناک و پر از سنگ بود در عین حال اطراف جاده زیبا و پوششی از گلهای رنگارنگ وشقایقهای زیبا داشت.همچنان که پیش می رفتیم به روستایی به نام " اسب مرزی" رسیدیم.

از این روستا هم که نشانه های فراوانی از محرومیت داشت گذشتیم تارسیدیم به منطقه ای که کوهستانی و سخره های سنگی بزرگی داشت که در امتداد دره کوچکی کشیده شده بودند.به سرازیری تند و وترسناکی رسیدیم که باید از آن پایین می رفتیم تا در کناره های پهن دره برای ساعتی اطراق کنیم و خوش باشیم.به هر زحمتی بود و با رد کردن ماشین از وسط رودخانه به آن سوی دره رفتیم.سرگرم زیباییها و عظمت سخره ها و تماشای گلهای بیابانی شدیم و عکسهای زیاده هم گرفتیم ساعات خوشی را انجا سپری کردیم

 .خوب که از تماشای آنجا سیر شدیم عزم باز گشت نمودیم.سربالایی را به هر زحمتی بود بالا آمدیم و در مسیر بازگشت در دشت شقایقها و گلهای زیبای بیابانی از ماشین پیاده و ساعتی رادر میان گلها به سر بردیم.وقتی بازگشتیم حواسان بود که سریع از میان روستا رد بشویم تا احیاناآن کود ک دوباره سبز نشود و با سنگ مارا نزند.

ناهار را در بهزیستی سرعین خوردیم.تعداد هشت عدد کارت تخفیف بها برای رفتن به استخر آب گرم و آب درمانی گرفتیم.بعد از ناهار دراز کشیدم و تا ساعت نزدیک پنج خوابیدیم.

تصمیم گرفتیم که به کوه سبلان برویم اماراهش را بلد نبودیم بنابر این مجددارفتیم تا اطراف را بگردیم اما دیدیم جاده ای که باید طی کنیم مثل راه قبلی سنگلاخ است .از رفتن صرف نظر کردیم،برگشتیم وبه سمت اردبیل راه افتادیم تا در بازار آنجا پرسه بزنیم.خلاص در اردبیل خیابانهارا گشتیم وشب شده بود که برگشتیم سرعین .شام را خوردیم و ساعت بیست و یک زدیم بیرون تا برای شنا و استفاده از آب گرم به یک آب درمانی بزرگ برویم.تا ساعت یازده و نیم در آب درمانی و آب گرم شنا کردیم یه جایی حوضچه آب بسیار داغ بود به هر سختی بود خودمونو انداختم داخلش .چیزی نمانده بود بپزم ،اما کم کم بدنم به آن عادت کرد.ساعت بیست وچار نصف شب برگشتم دوشی گرفتم وبعد خودم رادرتختخواب ولو کردم و تا صبح به خواب خوش و عمیقی فرو رفتم.

صبحانه را که صرف نمودم  نزدیک ظهر به طرف مشکین شهر که فکر کنم حدود صدو بیست کیلومتر تا سرعین فاصله داشت راه افتادم.وقتی به مشکین شهر رسیدیم داخل پارک شهرداری سرعین شدیم و پس از گشت و گذار در پارک ناهارمان را آماده کردیم تا بخوریم.

 

در حال صحبت و شوخی و خنده بودیم که یک آقایی که سن وسالی از ایشان گذشته بود و دسته قبضی با خودش داشت اصرار میکرد که هزار تومان برای یک بنیاد خیریه کمک بکنیم .هزار تومان بهش دادم و سوال کردم برای کدام ارگامن کار می کنی ؟ گفت یک موسسه خیریه است که زیر نظر بهزیستی اردبیل و مشکین شهر کار میکند.ما خودمان را معرفی کردیم تا شنید کارمند بهزیستی هستم خیلی خوشحال شد گفت من برای کارهای خودم حقوق نمی گیرم و فی سبیل الهی دارم برای یک موسسه خیریه پول جمع میکنم.بعدش گفتیم پدر جان ما آب لیمو به مقدار کمی لازم داریم شما میتوانی از این مسافرا برای ما بگیری تا مقداری را برداریم و بعد بهشان برگردانی .قبول کرد و رفت و لحظاتی بعد با یک شیشه آب لیمو که نصف آن مصرف شده بود برگشت.تشکرکردیم وبعد که مقداری لیمو که برای ریختن روی سالادمان لازم داشتیم را به ایشون دادیم ازما گرفت و رفت.درحال صرف غذا بودیم که از جلو ما رد شد صداش زدیم و یک پرس پلو با خورشت و نوشابه به ایشان دادیم خیلی تشکر کرد و رفت گوشه ای از پارک و روی یک صندلی نشست و شروع کرد به خوردن.

در ساعت پنج و نیم به قصد سوار شدن پل معلق و معروف مشکین شهر راه افتادیم وقتی به محل پل رسیدیم دیدیم که درهای ورودی محوطه پل بسته است و اعلامیه هایی در آن نصب شده که ساعت گشایش و استفاده از پل را ساعت هیجده عصر به بعد تعیین نموده اند .

بنابر این تصمیم گرفتیم تا آن ساعت یک کاری بکنیم تصادفاً از یک عابر مقیم آنجا پرسیدیم پدرجان سبلان از کدوم ور میشه رفت؟ دیدیم همون جاده ایرا که در آن هستیم کوههای روبروِ آن را نشون میدهد و میگوید از همین مسیر پر پیچ و خم و گردنه ها که رد کنید به سبلان می رسید. خیلی خوشحال شدیم وماشین را گاز دادیم و با شتاب به سوی سبلان راندیم .تا به دل کوههای سبلان رسیدیم .....و بله ماداخل کوههاو آبادیهای سبلان بودیم .

عسل سبلان معروف است بنابر این به یک زنبور دار مراجعه نمودیم .زنبورها از اطراف سرو کله ما وز وز کنان رد می شدند .پس از خرید عسل و عکس یادگاری از کوه سبلان خدا حافظی نمودیم و به سوی مشکین شهر رجعت نمودیم ساعت نوزده به محل پل معلق رسیدیم و با خرید بلیط هفت تومانی داخل محوطه شدیم .وقتی به پل نزدیک شدم منظره جالبی داشت ارتفاعش از سطح دره خیلی زیاد بود .رفتم روی پل و شروع به حرکت و گرفتن عکسهای یادگاری نمودم پل در ورودی و خروجی کمی شیب دار بود اما بعداز آن هموار میشد در بعضی نقاط هم تاب برمی داشت ولی روی هم رفته خیلی جالب و تماشایی بود تا آن سر پل رفتم گشتی زدم و مجدداً برگشتم به این سوی پل.

خلاصه ساعتی در مشکین شهر ماندیم و چون داشت غروب می شد برگشتیم به سوی اردبیل .بین راه مقداری گیلاس سفیدو آلبالو خریدم.به اردبیل رسیدم وبعد رفتم سرعین مجددا در یک رستوران سنتی دیزی آبگوشت و کباب ترک سفارش دادم با دوغ و مختلفات.شام را که خوردم ساعت دوازده شب را نشان می داد .بنابر این برگشتم به مهمان پذیر بهزیستی سرعین و چون خسته بودم بلا فاصله خوابم گرفت و تا ساعت نه و نیم صبح خوابیدم.صبح روز بیست و هفتم خرداد صبحانه را خوردم و در ساعت یازده به سمت استان گیلان راه افتادم اینباراز اردبیل به سمت  خلخال راه افتادیم تا به این شهر هم برویم از شهرک کوثر نزدیک خلخال رد کردیم .

از یک بانوی گیلاس فروش که لب جاده محصولات باغ خودش را می فروخت دو کیلو گیلاس سفید به مبلغ هر کیلو چهار هزار تومان ودو کیلو گیلاس قرمز به مبلغ هر کیلو شش هزار تومان خریدم  و به سوی خلخال رااندیم .به خلخال رسیدیم و توقفی دوساعته در آنجا کردیم  از یک مغازه لبنیات فروشی محلی یک گالن ماست گاو، مقداری پنیر .  و سه ایتر دوغ خریدم و سپس از خلخال خارج شده به سمت پونل و جاده کوهستانی و زیبای آن پیچیدیم.

مقداری که از خلخال فاصله گرفتیم در یک جای کوهستانی و با صفا نگه داشتیم تا ناهارمان را که در حقیقت عصرانه هم می شد بهش گفت ، صرف کنیم .خلاصه ناهارمان را که آماده بود باگاز پیک نیک  کمی گرم کردیم و خوردیم .بعدز صرف ناهار کمی توقف کردیم و از مشاهده زیباییهای کوهستان لذت بردیم و ازپرتگاه بزرگی که کنارمان بود قلوه سنگهارا به پایین قل میدادیم و لذت می بردیم و تیکه سنگها را نیزبا دستمان  پرت میکردیم پایین.

جاده خلخال به پونل واقعا زیبا و مسحورکننده است هرچه از خلخال و استان اردبیل به سوی پونل و گیلان پیش میروی کم کم محی رنگ و بوی دیگری میگیرد، سخره های سنگی و خاکی لخت کمکم جایشان را به کوههای پوشیده از درخت که به فاصله هم روییده اند  می دهد .کم کم این پوشش درختی زیاد شده و سراسر کوههای مسیر پر از درختان بزرگ میشود که چشم نواز و آرامبخش است.خلاصه حیفم آمد از مسیر عکس نگیرم بنابر این از پشت شیشه ماشین شروع به گرفتن عکس از این مناظر کردم تا رسیدیم به شفارود و سدی که قراراست احداث شود ماشین آلات سنگین حفاری و تونلی که کنار جاده و محل احداث سد ایجاد شده جلب توجه می کرد.سفرچهارروزه بنده که ساعت یازده بیست وچهارم خرداد شده بود شروع شده بود در ساعت بیست ویک و با رسیدن به خانه به اتمام رسید تا در ارشیو سفرهای قبلی به بایگانی تاریخ سپرده شود .

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ


به وبلاگ مردی از شولم خوش آمدید.این وبلاگ در برگیرنده مطالب مختلفی شامل خاطرات ، شعرمحلی وتالشی،شعرهای روز و نیز تصاویرمی باشد. این وبلاگ یک وبلاگ شخصی است و مطالب ان در زمینه های مختلف نقطه نظرات خودم می باشد امکان این هست که در بعضی موارد اشتباهاتی در بیان رخ دادهایی که جنبه غیر شخصی داشته باشد، وجود داشته باشد .در مورد شعرها نیز عرض شود تمام شعرها را خودم سروده ام وبراین باورم استفاده ازمطالب دیگران به نام خودهنر نیست.
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مردی از شولم و آدرس shirmohammad.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 27
بازدید هفته : 34
بازدید ماه : 406
بازدید کل : 381407
تعداد مطالب : 213
تعداد نظرات : 220
تعداد آنلاین : 1








کاری از شیرمحمد عاشوری (خواندن ذهن شما توسط کامپیوتر)

تصاویر زیباسازی نایت اسکین

تصاویر زیباسازی نایت اسکین



تصاویر زیباسازی نایت اسکین




تصاویر زیباسازی نایت اسکین

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
کد جست و جوی گوگل
تصاویر زیباسازی نایت اسکین

فونت زیبا ساز
فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز
فونت زیبا سازفونت زیبا ساز
فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

ابزار وبلاگ نایت اسکین

تصاویر زیباسازی نایت اسکین


تصاویر زیباسازی نایت اسکین